نمیدونم الان میخوام چی بگم یابنویسم فقط اینومیدونم که دلم گرفته دلم تنگه حالم بده دیگه نمیتونم جلوی اشکاموبگیرم بغضم داره میترکه میخوام برم یه جائی که کسی نباشه وتامیتونم فریادبزنم وگریه کنم میخوام یه جائی برم که کسی نباشه دلداریم بده یابهم بخنده نمیخوام دل کسی برام بسوزه من دارم دیوونه میشم اخه خدایادیگه چقدربسه خسته شدم خسته ازهمه ازاین زندگی از این دنیا از همه ازهمه چراخدایامن هرکسی روکه دوست دارم دوسم نداره چراهمه فکرمیکنن که من خوشم یاناراحت نمیشم یااینکه زودفراموش میکنم نه من فراموش نمیکنم فقط همه روتوی دلم نگه میدارم باخودم سالهامیکشم ولی چیزی نمیگم چون گفتنش فایده نداره بی فایده است بی فایده
دلم میخوادبازببینمت دارم دق میکنم ولی توبی معرفتی بی معرفت بی معرفت دارم داغون میشم ولی دیگه چیزی نمیگم دیگه ساکت میشم مثل همیشه خفه میشم خفه
ولی بدون دوست دارم ونمیدونم چراعاشقت شدم

نظرات شما عزیزان:
|